معنی عمران صلاحی
حل جدول
طنز پرداز فقید معاصر
طنزپرداز فقید معاصر
اثری از عمران صلاحی
ایستگاه بین راه، باران پنهان، حالا حکایت ماست، شاید باور نکنید، عملیات عمرانی، قطاری در مه، گریه در آب، ملانصرالدین، ناگاه یک نگاه، هزار و یک آینه، یک لب و هزارخنده
هزار و یک آینه
ایستگاه بین راه، باران پنهان، حالا حکایت ماست، شاید باور نکنید، عملیات عمرانی، قطاری در مه، گریه در آب، ملانصرالدین، ناگاه یک نگاه، هزار و یک آینه، یک لب و هزار خنده
لغت نامه دهخدا
صلاحی. [ص َ] (ص نسبی) نسبت است به صلاح. رجوع به صلاح شود.
صلاحی. [ص َ] (اِخ) شیخ عبداﷲ افندی. وی یکی از متأخران شعرای عثمانی و مشایخ طریقت عشاقیه و از اهالی بالبکسیری است. او به سال 1130 هَ. ق. متولد شده و مدتی منشی و رئیس دفتر صدراعظم حکیم اوغلی علی پاشا بود، سپس به ادرنه عزیمت کرد و بدست شیخ جمال الدین عشاقی توبه یافت. آنگاه دیگر بار به معیت پاشای مذکور به مصر سفر کرد. هنگام بازگشت به سال 1174 به مشیخت آستانه ٔ طاهرآغا نایل شد و به سال 1197 درگذشت. چند رساله و اشعار بسیار دارد. (قاموس الاعلام ترکی).
عمران
عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن عثمان زبیدی شامی، مکنی به ابوالبَرَهسَم. صاحب قرائتی شاذ است. رجوع به ابوالبرهسم و عمران زبیدی و عمران شامی شود.
عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن زید، مکنی به ابویحیی. محدث بود. رجوع به ابویحیی (عمران بن...) شود.
عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن عیینه، مکنی به ابوالحسن. محدث است. رجوع به ابوالحسن (عمران بن...) شود.
عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن یصهربن فاهث. نام پدر موسی و هارون است و او را «عمران بن فاهث بن لاوی بن یعقوب » نیز گفته اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 80).
- موسی عمران، موسی بن عمران:
چونانکه عصا هرگز از ایشان که شنیدی
ثعبان نشدی جز به کف موسی عمران.
ناصرخسرو.
برآمد هر شب افغان از دل طور
چو روز موسی عمران فروشد.
خاقانی.
شاید ار هر سامری گاوی کند
کآب و جاه موسی عمران نماند.
خاقانی.
بلاغت و ید بیضای موسی عمران
به کید و سحر چه ماند که ساحران سازند.
سعدی.
رجوع به موسی بن عمران شود.
صلاحی کوسی
صلاحی کوسی. [ص َ] (اِخ) طایفه ای از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 99).
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
500